حرم الشهدا

تسبیحم

 دلم برای تسبیحم تنگ شده بود...تسبیحی که یادگار شلمچه س...
دلم میخواد دونه دونه لمسش کنم...
...من...شب...هوای تو...

دعای فرج میخونم...با تسبیحم راهی میشم...
همونجایی که همیشه تموم دلتنگیام اشک میشن...
این روزا دلم یه حال عجیبی داره...انگار داره بدجور نفس نفس میزنه...به هق هق افتاده...

میشینم کنارشون...نفس میکشم...ریه هام پر شده از دلتنگی...
نفس میکشم...
نفس میکشم...
دلتنگی هام رو قورت میدم...بغضش داره خفه م میکنه...

سلام داده و نداده بر میگردم....تا دور بشم از اونجا هی بر میگردم طرفشو نگاهش میکنم...
دلم گرفته سید....دلم ناجور هوایی شده...نمیدونم من تحملم کم شده ...یا این امتحان اینقده سخت شده...
به ذکر دعای فرج چهلم که میرسم...
یهو تسبیحم پاره میشه...نکنه تسبیح دلم از شما جدا بشه....

راستی من چرا این همه دور شدم ازتون؟؟؟؟؟پس راه رسیدن کجاست؟؟؟؟


***
کربلا یعنی همان دل ما...و من دلم این روزها کربلا شده است...
**گر تو را به کربلا نخواندند تو کربلا را بخوان...
من کربلا را نمیخوانم ولی حسین(ع) را میخوانم...ارباب دریاب مرا....

**مضطرنوشت:عاقبت این عشق هلاکم کند... در گذر کوی تو خاکم کند...
**التماس دعای ناب تو لحظه های خدایی شدنتون....
**شهدا العـــــــــفو...


+ äæÔÊå ÔÏå ÏÑ سه شنبه 90/6/1 ÓÇÚÊ 6:48 صبح ÊæÓØ خادمة الشهدا | نظر